تو شبای بارونی همیشه حسی خاصی دارم…
همیشه به یاد کسی هستم که خیلی دوسش دارم…
همیشه آهنگ مازیار میشه زمزمه ی شبهام…
که میگه زیر بارون نفساتو دوس دارم…
♥خودش میدونه خیلی دوســـــــــــ♥ــــــــــــــش دارم♥
داشتـم به این فکر میکردم که اگر باران ببارد…
زیر باران چه دوست داشتنی تر میشوی…
چه زیبا تر… باران باشـد و صدای خنده های تو در گوشـم…
باران باشـد و تو…
باران باشـد و نگاه های خسته ی مردمانی که منتظر یک روز بارانی بودنـد…
در این هوا نفس هایشـان عمیق تر شده است انگار…
قدم هایـشان کوتاه تر… لبخند هایـشان واقعی تر…
کجا بودیم ؟ هان! داشتـم میگفتـم که زیر باران دوست داشتنی تر میشوی…
داشتـم دستانـت را در دستانـم تصور میکردم و به این فکر میکردم که زیر باران چقدر دوست داشتنی تر شده ای…
یا که مثلا… یک بعد از ظهر خسته ی خسته…
آن موقع که اولین دانه ی برف زمستان دنبال یک ریزه جا برای نشستن روی زمین میگردد…
محو تماشای تو شود و روی گونه های تو بنشیـند…
داشتـم گونه هایـت را سرخ تصور میکردم که از سرما گل انداخته…
و نوک دماغـت هم قرمز شده و با چشمانی نیمه باز ، زیر سرما مـرا نگاه میکنـی…
داشتـم به این فکر میکردم که اگر در سرمای زمستان…
زیر دانه های ریز و درشت برف ، مقابل چشم های مردم، وسط خیابان تو را سفت در آغوش بگیرم چه میشود…
داشتـم فکر میکردم… دوباره دوباره…
داشتـم چه میگفتـم ؟ هان…
راستی بهت گفته بودم که وقتی به صورتـت نگاه میکنـم دلـم یک طوری اش میشود ؟
میدانی ؟… ایراد از تو نیست… ایراد از دل من هم نیست…
ایراد از چشمانیست که یک جوری نگاه میکنند آدم را ، که دل آدم یک طوری اش میشود…
اول پاییز هست و من به فکر برفم… خورشید چه اسم قشنگی میتواند باشد…
مثلا خورشید من
بیشتر از باران بخوان…
باران خیلی وقتست تمام شده
منبع: love7only.blogfa.com