
نام رمان: کاشکی بفهمی
نویسنده: نارسیس لوانی
تعداد صفحات: 368 صفحه
حجم فایل: 5.340 مگابایت
این فایل زیپ شامل این کتاب به صورت چهار نوع فایل Pdf, Java-Parnian, Java-Ketabche, Android-Epub می باشد.
برای دانلود روی عکس زیر کلیک کنید.

خلاصه داستان:
بـی آنکـه اجازه بگیرد ، قــَلبم را اسیر نگاه خویش کرد…
و مَـن نیز بـی آنکـه بـدانم چرا…
چشمانَم را بـه انتظار نگاهش روانـه ساختم…
و حال بـی آنکـه بخواهم…
در فراقش گونه هایم را میزبانشـَبنم چشمانـَم ساختـه ام…
اما او بی اعتناست…
به اشک هایم…
به خواستنش…
به عشقم…
کاش بفهمد بی قرارش هستم…
کاش بفهمد…
کاش…
قسمتی از متن رمان:
افتاب مستقیم روی صورتش می تابید.مدام دستمال لنگ مانندی رو در می اورد و عرق پیشونیشو پاک میکرد.گهگاهی دستی به کمرش میکشید و عضلات پشتش رو ماساژ میداد.
ـ بابا…بده منم کمکت کنم.بخدا بلدم !
بیل باغبونی رو گرفتم دستم و تند تند زمین رو میکندم که بابام اومد دستمو گرفت.
ـ رها بابا…میدونم میخوای کمکم کنی.اما باور کن اینجوری فقط کار منو زیادتر میکنی دختر ! بذار زودتر گلکاری این باغچه رو هم تموم کنم که زودتر بریم خونه ! اخه من نمیدونم تو دختری یا پسر.عزیز من بشین تو خونه کنار مادرت، درستو بخون.اخه چرا انقدر تو توی کارای مردونه علاقه داری؟
ـ بابا اذیتم نکن دیگه…میدونی که دوست دارم اینجور کارا رو یاد بگیرم و علاقه ای هم به خونه موندن ندارم.اگه خونه بمونم همش با راحیل دعوامون میشه.مامانم کله منو میکنه به راحیلم که کاری نداره چون عزیز دردونست !
ـ رهااااا
ـ باشه باشه من تسلیم ! اصلا همینجا میشینم و دیگه حرفی هم نمیزنم.
و دستم رو به علامت سکوت گرفتم جلوی دهانم.همینکه اومدم بشینم، پام پیچ خورد و افتادم روی گلهایی که بابام کاشته بود.یهو داد بابام بلند شد و با بیل افتاد دنبالم.
ـ رهاااااااا….مگه دستم بهت نرسه دختر خرابکار ! تو نمیتونی دو دقیقه یه جا بشینی نه؟حالا امروزم به لطف جنابعالی دستمزد کمی بهم میدن.
هیچی نگفتم.
ـ باز دوباره تو قیافتو این شکلی کردی رها؟ ! صدبار گفتم لب و لوچتو با اون دماغتو این شکلی نکن شبیه موش میشی !
منبع: 98ia.com